- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مصائب خروج سیدالشهدا علیهالسلام از مدینه
ای مــدیـنــه! نـوبـت غــم آمـدت تـا قـیـامـت سـوگ مـاتـم بـایـدت یا رسـولاللَّه! برآور سر ز خاک نی، فرود آ از فـراز عـرش پاک بین حسین اینک وداعـت میکـند رو بـه اقـلـیـم شـهــادت مـیکـنـد بـلـبـلان رفــتــنـد از گـلــزارهــا جای گـلها، سر کـشـیـده خارهـا ای حسن! ای مجتبی! ای مرتجی! میرود بـنْـگـر حـسـین آیـا کـجـا ای بـرادر! از بـرادر بـاز پـرس هم ز انجامش، هم از آغاز پرس سر برآر، ای زهرۀ زهـرا! دمی پُر ز شور و فـتـنه بنْگـر عالـمی بنْـگـر اشـترها، قـطار اندر قطار دخـترانت بین به محـملها سوار بـنْگـر آن شهزادگان بحـر جـوش تیغها بر کف، سپرهاشان به دوش رخش عزّتْشان همه در زیر ران در رکاب آن شـه خـوبـان، روان جامۀ غم کن تو، ای کعبه! به بر غرق اشک دیده کن، حِجْر و حَجَر بیصفا مانْدی از این پس، ای صفا! بیامام، ای مشعر و خیف و منا! زادگــان پــاکـت، ای امّالــقــری! میروند، آخـر نـمیپـرسی کجا؟ این بُوَد انصاف تو؟ ای روزگار! شام و ری شاداب و یثرب سوگوار؟! این بُوَد انـصاف؟ ای دهـر دغـا! شامیان در عیش و مکّی در عزا؟!
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیهالسلام هنگام خروج از مدینه
ای شمعِ من بسوز كه پروانه میرود زین آستان، صاحب این خانه میرود ای شـهـر ِجـدِّ اَمـجَـد و والا تـبار من بنگر حسین چگونه از این خانه میرود مادر به پای خیز و دعا كن به كاروان مـوسـای تو اگر چه دلـیـرانه میرود مـادر بـبــوس دیـدۀ گـریــان دخـتــرم نـازش بـكن رقـیـه به ویـرانه میرود بنگـر به اكـبرم كه چه تعجـیل میكند عباس را ببـین كه چه مردانه میرود ای باغـبان دگر بنـشین در عزای گل فصل خـزان رسیده و پروانه میرود
: امتیاز
|
وداع سیدالشهدا با مرقد پیامبر و خروج از مدینه
زین وداع آتشین، کز شهر قرآن میکنی آستان وحی را، بیتاب و حیران میکنی تا ابد بنـیـاد غـم، از غـصهات ماند بپا کاخ شادی را ز غم با خاک یکسان میکنی؟
: امتیاز
|
وداع سیدالشهدا با مرقد پیامبر و خروج از مدینه
صدای بانگ جرس، کاروان مهیّا شد دل تـمـام عـوالـم گـرفت و غـوغا شد حسین فـاطمه راهی کـربـلا شده و… دو چـشمِ زینب کبری، شبـیه دریا شد مدیـنه شـهـر نـبی بود، شهـر خوبیها ولی چـه عـرصۀ تـنـگی برای آقا شد رسید جـای بلـنـدی که شهـر پـیدا بود نگـاه کرد و دلـش بیقـرار زهـرا شد وداع کرد و، روانه به سوی وادی عشق عزیز فـاطمه راهی کوه و صحرا شد نگاه کرد به اصغر، به روی دختر خود دلـش شکـست و گرفـتـار کار دنیا شد در این میانه، زنی پشتشان دعا میخواند نگـاهِ امّ بـنـین خـیـره بـر پـسـرهـا شد خـدا کـنـد که دوبـاره حـسین برگـردد دعـای مـادریاش پـشـتِکار سـقّـا شـد خبر نداشت که گـودال کربلا روزی، سَر عـبا و عـمـامه، چـقـدر دعـوا شد
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیه السلام در خروج از مدینه
مرکب، خدای را به سوی کوفه، زین مکن خلق مدیـنه را ز فـراقت، حـزین مکن بر عهـد کوفیان نـتـوان داشت اعـتـماد دوری ز بـارگـاه رسـول امـیـن مـکـن در شهر دین به جز تو، کنون شهریار نیست بیشهـریار، بهـر خـدا شهـر دین مکن باللَّه! که اهل کوفه به خـون تو تشنهاند آهنگ، زیـنهـار! بـدان سـرزمین مکن در بر مخـواه فـاطـمه را کـسوت عـزا ماتـمسـرای خویش، بهـشت برین مکن ناچار اگر روی به سوی اهل کین، سفر با زینب و سکینه سوی اهل کین مکن فرمود سوی مرگ همی خـوانَدم قـضا رو، پـنجه با قـضای جهانآفـرین مکن اهل مرا اسیر و مرا کشته خواسته است ما را به ما گذار و جزع، بیش از این مکن رفت از پی وداع، سـوی خـانۀ خـدای برخاست از مدینه خروشی ز هر سرای
: امتیاز
|
وداع سیدالشهدا با مرقد پیامبر و خروج از مدینه
آهی کـشید و تـربت او را به بر گرفت از آه شه به خرمن هستی، شرر گرفت از بس که خون گریست، جگرگوشۀ رسول منـزلگه بـتـول، به خـون جگـر گرفت زآن پس به ناله گفت که ای بانوی بهشت! خـواهـم ز آسـتان تو، راه سـفـر گرفت رفته است در قـضا که شوم کشتۀ جـفا نتْوان به پیش، تیـر قضا را سپر گرفت از تـربت بـتـول بـرآمـد یـکی خـروش و آتش از آن خروش، به بحر و به بر گرفت کای جـان مـادر! آمـدهای تا کـنی وداع آن گاه راه وادی پُر شور و شر گرفت داغ بـرادر تـو، هــنـوز اسـت بــر دلـم باز این چه شعبده است که گردون ز سر گرفت؟ نَـبْـوَد مصیـبـتـی ز غـم تو، عـظـیـمتـر نتْوان غـم مصیبت تو، مخـتصر گرفت خواهـم به روز حـشـر ز بـیـداد امّـتـان در پای عرش، دامن «خیر البشر» گرفت
: امتیاز
|
خروج سیدالشهدا علیه السلام از مکه به سمت کوفه
از مکه خبر آمده داغ است خـبرها بـایـد بـرسـانـند پـدرهـا به پـسـرهـا داغ است خـبرها نکـند بـاد مخالف در شهر بـپیچـد بزند شعله به درها نزدیک سحر قافلهای رد شد از اینجا مانـدیـم دوبـاره من و امـا و اگـرها
: امتیاز
|
خروج سیدالشهدا علیه السلام از مکه به سمت کوفه
دگر چه باغ و درختی بهار اگر برود چه بهـره از دل دیـوانه یـار اگر برود حجاز، بر قدِ سروِ که تکیه خواهد کرد؟ به سوی دشت طف آن کوهسار اگر برود مگر به معجزه، زمزم نخشکد از گریه مُراد این همه چـشم انـتظار اگر برود چگونه مـاه به گِرد زمین طـواف کند دلیـل گـردش لـیـل و نهـار اگـر برود بعید نیست شغـالان به شهر پای نهـند امیر و شیرِ عرب، زین حصار اگر برود به زیر تیغ ستم کار کاهلان زار است حـسـین یکّـه به آن کـارزار اگر برود ز غم دو چشم پیمبر به خون شود غرقه به پای طفلی از این زمره خار اگر برود شب جماعت کوفی سحر نخـواهد شد سرش به نیزه سوی شام تار اگر برود پس ازحسین، به خون، شیعه مشق خواهد کرد به ظـلم سر نـسـپارد به دار اگر برود
: امتیاز
|
خروج سیدالشهدا علیه السلام از مکه به سمت کوفه
حج نیمه تمام را بگذارد در مسیری جدید راه افتاد همه گفتند حاجی احرامش را رها كرد و در گناه افتاد حاجی اما نه آنكه عاشق بود روی معشوق را به یاد آورد كعبه یك لحظه رفت از ذهنش تا نگاهش به آن نگاه افتاد پشت پایش كسی نپاشد آب قصد ترك دیار دارد وای مكه از عمق قصه آگاه است كعبه در پردهای سیاه افتاد آنطرف عدهای به استقبال، حاجی از حج به كربلا آمد قصه اما به شكل دیگر بود شاعراینجا به اشتباه افتاد كربلا بود و رسم خود شاعر غزلی تكه تكه میخواهد مثلا از كنار الا لله، قطعهای مثل لا اله... افتاد صحبت از یك تن و هزاران تیر، صحبت از یك گلو و یك شمشیر لااقل كاش قاصدی میگفت، یوسف اینبار هم به چاه افتاد حاجی اما هنوز عاشق بود در طوافی كه عشق میفرمود حج خود را تمام و كامل كرد، بر سر نیزهها به راه افتاد
: امتیاز
|
خروج سیدالشهدا علیه السلام از مکه به سمت کوفه
از حـریـم کـعـبه عـشق آید آوای جدایی کـاروان آل طـه مـیشــود کـربــبـلایـی جان و جانانه حسین است صاحبِ خانه حسین است یاحسین عزیز زهرا، یاحسین عزیز زهرا، یاحسین عزیز زهرا، یاحسین عزیز زهرا(۲) آه و واویـلا؛ واویـلا، آه و واویـلا؛ واویـلا، آه و واویـلا؛ واویـلا، آه و واویـلا؛ واویـلا(۲) **************************** هست در این عرصهٔ عشق، شیر مردان دلاور قاسم و عون و بُریر و، عابس و عبّاس و اکبر جُـمـلـه فـخـرِ عـالَـمـیـنـند جـان نـثـاران حــسـیـنـنـد یاحسین عزیز زهرا، یاحسین عزیز زهرا، یاحسین عزیز زهرا، یاحسین عزیز زهرا(۲) آه و واویـلا؛ واویـلا، آه و واویـلا؛ واویـلا، آه و واویـلا؛ واویـلا، آه و واویـلا؛ واویـلا(۲) **************************** قلب یاران ولایت غرق شور و بیقرار است بین هفتادُ دو عاشق، یک نفر هم شیر خوار است او بهـشتـش دوش باباست مـقـتـلـش آغـوش بابـاست یاحسین عزیز زهرا، یاحسین عزیز زهرا، یاحسین عزیز زهرا، یاحسین عزیز زهرا(۲) آه و واویـلا؛ واویـلا، آه و واویـلا؛ واویـلا، آه و واویـلا؛ واویـلا، آه و واویـلا؛ واویـلا(۲) **************************** روز تَـرویه خـدایـا سِـرِّ آنها بر ملا شد بهـر حُجّاج شهادت کـربلا دشت مِنا شد هـجـرتی آن زُمـره کردند حج بَـدَل بر عُـمره کردند یاحسین عزیز زهرا، یاحسین عزیز زهرا، یاحسین عزیز زهرا، یاحسین عزیز زهرا(۲) آه و واویـلا؛ واویـلا، آه و واویـلا؛ واویـلا، آه و واویـلا؛ واویـلا، آه و واویـلا؛ واویـلا(۲)
: امتیاز
|
مصائب خروج سیدالشهدا علیه السلام از مدینه
حضرت عشق در پناه خـدا بـسـلامـت بـرو سـفــر آقــا آمـدیـم از بـرای بـدرقـهات هـمـۀ ایـل مـا فــدای شـمــا راهی شهر مکهای خیر است حجّـتان بیخطـر بدون بـلا دختران تو یک به یک مریم پسران تو یک به یک عیسی قاسم آورده با خودش نجمه اکـبر آورده با خودش لیـلا همه سیراب مشک آب عمو هـمه مـدیـون غـیـرت سـقـا چه حیایی چه عصمتی دارد جـان فـدای سه سالـهات آقا میفـرستی رباب را مـروه شیرخواره میآوری به منا خواهرت را خودت سوارش کن محملش را درست کن اینجا ذرهای خاکی است چادر او گریه اصلا برای چه حالا؟! نکـند رفـتهای به روز دهم نکـند رفـتـهای به کـربـبـلا در شلـوغـی مفـرط گـودال تـشنـهای ذبـح میشود تـنها بدنـش زیـر نـیـزهها مـانـده سـرش امـا به دامـن زهـرا پیش چشم حسین یک لشگر میرود سمت خـیـمۀ زنها گـوشواره ز گوش میافـتـد چند خلخـال میرود یـغـمـا وای از قـتل عام آل رسول وای از داغ روز عـاشـورا
: امتیاز
|
مصائب خروج سیدالشهدا علیه السلام از مدینه
حـسيـن قـافـلـهات نـيّـتِ سـفـر دارد تو ميروی و خدا از دلت خبر دارد برای بدرقه اُمّ البنـين هم آمده است به جای مادرتان دست بر كمر دارد مسيرجاده زیاد است و دخترت كوچك برای دختر تو اين سفـر خطر دارد برای قـاسـم از ايـنجـا زره بـبـر آقا براي پيكـر او سنـگـهـا شـرر دارد بيا برای خـودت هم كـفـن بخـر آقا ثواب دارد عزيزم كجا ضرر دارد
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیه السلام در خروج از مدینه
وداعـی تـلـخ کـردم بـا پـیـمـبـر نـهـادم صـورتـم بـر قـبـر مـادر دلـم تـنـگ حـسـن شد ای خـدایا بـقــیـع رفــتـم بـرای بـار آخــر **************** ببین زینب امانی بر تـنـم نیست دگر چاره به غیر از رفتنم نیست چنان در این سفر غارت شوم من که حتی بنگری پیـراهـنم نیست **************** نـوایـی مـیزنـد آتـش به سـیـنه رود هـمـراه بـابـایـش سـکـیـنـه رسد روزی که بیبـابـا بـیـایـد! خـداحـافـظ، خـداحـافـظ مـدیـنـه **************** دل بـی تـاب را تــابــی بــیــاور شـبـم تـاریـکِ، مـهـتـابـی بیاور شـده اُمُّ الـبَـنـیـن وقـت جــدایـی بــرای بـــدرقــه آبــی بـــیــاور **************** بود تا هـمـره من أشجـع الـنّـاس کجا و کی کنم من درد، احساس؟! ز چـشـم بَـد نـگـهـدارش خـدایـا که گردد خیمه غارت بعد عباس **************** نــبــاشـد ایـن وداع آخـــر مـن! بـگـفــتـا رازهــایـی مــادر مـن شود گـودال جمع پـنـج تن جمع نَهَـد بـر دامـنـش مـادر، سـر من **************** خـدایـا هم عـلیـمی هم خـبـیـری پذیـرفـتم هر آن چه میپـذیـری بـرای ما شـهـادت بـوده عـادت ولــی ای وای از داغ اسـیــری
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیه السلام در خروج از مدینه
شب سخت وداع است و دلم تنگ صدای ناله خـیـزد از دل سنگ خـدا حـافـظ خـدا حـافـظ، مـدیـنـه امـان از جــور و بـیـداد زمـانـه حرم شد از حـرم بـیرون شبـانه مـدیـنـه داد و بـیـداد از جــدایـی بـزن نـالـه بـه شـور نـیــنـوایـی دعـایـم بـود بر لب گـریـه کردم نگـه کردم به زینب گـریه کردم مدینه گِل کن از اشکت زمین را که من بُـردم گـل اُمُّ الـبـنـیـن را مـدیـنـه گــاهگـاهـی یـاد مـا کـن ز چشمانت روان اشک عزا کن شـب انـا الـیـه راجـعــون اسـت چه گویم روز عاشورا که چون است
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیه السلام در خروج از مدینه
شـب و گریـه و چشـم بیـدار من به جز غمکسی نیست غمخوار من زمین، آسمـان، مـاه و سیـارگـان بـنـالـیــد بـر ایـن شـب تـار مـن من از بهـر محـبوب سر میبرم مدیـنه! رود جـان بـرون از تنـم چه سخت است از تو جدا گشتنم مـدینه! مـن و وصلِ معـبود من مدینـه! خداحافظ ای شهـر نور! غریبانـه امشـب شدم از تو دور سـلامـت کـنـد از سـر نی سـرم
: امتیاز
|
خروج سیدالشهدا علیه السلام از مکه و حرکت بسوی کربلا
آقا چه شد كه حج شما نیمه كاره ماند شبهای شهر مكه چرا بیستاره ماند بـار سـفـر مـبـنـد، دلـم شـور مـیزنـد گـویا قیامت است، مَلك صور میزند من خواب دیدهام، سرتان را به نی زدند گرگان تشنه، زوزه كشان لب به مِی زدند دیـدم نـسیـم شانـه به گـیـسوت میزند مَرهم به زخـم گـوشۀ ابـروت میزند دیـدم تو را به نـیـزه شه مِی گـسارهـا هـو میكشند دور و برت نی سوارها آقای من، شـما كه مـسیـح عـشیـرهای در كـوفه متهـم به گـناهـی كـبـیـرهای یـعـقـوب چـشـم آیـنـههـا پـیـر میشود این شهر بیحضور تو دلگیر میشود دارد ز دیــده قـافـلـهات دور میشـود كم كم بساط روضۀ ما جـور میشود با اینكه مست ذكـر خوش یـارب توأم امـا هــنـوز مـضـطـرب زیـنـب تـوأم اینجا بمان كه حرمت كعبه تویی حسین آقا مرو، كه عـزّت كعـبه تویی حسین دیـدم كه حـاجـیـان مـنـا لـنگ میزنـد شیطان پرست ها به خدا سنگ میزند حالا كه میروی سفری پر خطر حسین پس لااقل سه سالۀ خود را مبر حسین پـاشیدم آب پـشت سـر محـمـل ربـاب با ظرف اشك دیدۀ خونین جگر حسین فـكـری به حـالِ روز مبـادای ایل كن چـندین قـواره چادر دیگر بخر حسین این ساربان به درد مسیرت نمیخورد یك سـاربـان اهل نـظـر را ببـر حسین با بردنش نمك به جگر میخورد حسین شیرخوارۀ تو زود نظر میخورد حسین
: امتیاز
|
خروج سیدالشهدا علیه السلام از مکه و حرکت بسوی کربلا
حاجـیـان حـج خـون، دست الهی یارتان حیف! آخر مکه شد محروم از دیدارتان سعیتان از مکه تا صحرای خونین بلا طوفتان در خون تپیدن حجتان ایثارتان حجتان مقبول بادا سعیتان مشکـور باد وعــدۀ دیــدارتـان بـا خــالــق دادارتـان حـلّۀ احـرامتان خـون گـلـوتـان میشود خونتان تا صبح محشر آبروتان میشود در مسیر حجِ خون چون یاد پیغمبر کنید اشک ریـزید و تماشای عـلیاکـبر کـنید آبــرو داریـــد امــا بــاز کــســب آبــرو در حضور یار از خون علیاصغر کنید حاجیان خود در منا سر میتراشند و شما موی خود رنگین زخون سازید و ترک سر کنید پای بفشارید ای اصحاب و انصار حسین بوسـه برداریـد از دست عـلمدار حسین ای همای بخت، حسرت برده بر اقبالتان خوش برون رفتید از مکه خوشا بر حالتان زخم شمشیر است فردا مرحم زخم شما مـقـتـل خـون است تنها کعـبـۀ آمـالتـان اشک خـتم الانـبـیـا سازد شما را بـدرقه فـاطـمـه در کـربـلا آیـد به استـقـبـالتان خـاک گـردد خـلعـت انـدام عـریـان شما بحر نـوشد آب از لبهای عـطشان شما از حسین امشب سفر کردید با هم تا حسین هر نفس در قلبتان گردیده ذکر یاحسین تا به خون خویشتن گیرید در این حج وضو راه بسپارید ای چابکسواران با حسین در مسیر کعبۀ خون ذکرتان باشد همین واحـسیـنـا واحـسیـنا واحـسینـا واحـسین روز را از دود آه خویش همچون شب کنید لحظهلحظه گریـه بـر تنهایی زینب کنید ای زمین کربلا! بر آل عصمت یار باش میهمان، رو از حجاز آورده مهماندار باش بر عزیز فاطمه آغوش جان را بـاز کن مهربان با خـانـدان احـمـد مـخـتـار باش خارهایت را ز پای لالهها بیـرون بکش عصر عاشورا بر آن غم دیده گان غمخوار باش بـر تـن بـیتــاب اولاد پـیــمـبــر تـاب ده از سرشک چشم «میثم» تشنگان را آب ده
: امتیاز
|
خروج سیدالشهدا علیه السلام از مکه و حرکت بسوی کربلا
حج از حجـاز عـازم دشت بلا شده حاجیّ عشق راهی کرب و بلا شده این حاجیان سلالۀ زهـرای اطهرند یک کاروان نـور، سفـیـر خـدا شده ایـنـهـا فـدائـیــان تــولّای حـیـدرنـد ذبـح عـظـیـم، راهی دشت منـا شده پنهان کـنید از عـرفـه خیمه گـاه را این خـیمه گـاه بازدِهش نـیـنـوا شده نور خدا به ظلمت شب بار بسته است یعنی که وقت هدیۀ خـون خـدا شده ای مَحرمان رکاب بگیرید عمّـه را زیـنـب پـیـمـبــر سـفـر کربـلا شـده رؤیت شده ستـارۀ دنباله دار عـشق از آسمان به سوی زمین راه وا شده اطفالِ خـردسالِ زبان بسته را ببین حالا زبـانـشان به عـمو آب وا شده
: امتیاز
|
خروج سیدالشهدا علیه السلام از مکه و حرکت بسوی کربلا
کـعـبـه محـروم شد ز دیـدارت یـابـن زهـرا خــدا نـگـهـدارت کـربـلا مـیروی و یـا کـوفـه؟ یا به شام اوفـتد سر و کـارت؟ چه شود ای امام جـود و کـرم یک نگـاه دگـر کـنـی به حـرم ای ز جـام بـلا شـده سـرمست دست ودل شسته ازهر آنچه که هست چه شتابان روی به دیدنِ دوست جای گل سر گرفتهای سر دست از حـریـمت بـرون شدی مولا عـازم حـج خــون شـدی مـولا هـشـتِ ذیـحـجّـه مـردم عــالـم هـمـه رو آورنـد ســوی حــرم تـو دل شب ز بـیـت امـن خـدا سر به صحرا نهی قدم به قـدم کعـبه تا صبح ناله سر میکرد پـســر فـاطـمـه مــرو بـرگـرد کعبه با سوز و اشک و ناله و آه بر نمیدارد از تـو چـشم نگـاه سفر تیر و نیزه و عطش است طفل شش ماهه را مبـر همراه از سـفـیـدی حنجـرش پیداست این پسر ذبـح سیـدالـشهـداست نـظـری کـن به غـنـچـۀ یاست ثــمــر ســرخ بـاغ احـسـاسـت اصغـرت را بـگــیـر از مـادر بـسـپـارش بـه دسـت عـبـاست چون صدایت زنـد جـوابش ده از سـرشـک دو دیـده آبـش ده نالـهای بـر لـب سـلالۀ تـوست کـه شبـیـه صـدای نالـۀ توست ساربـان را بگـو کـه تنـد مرو آخر این کودک سه سالۀ توست قــدری آرام ای هُـدیخـوانان! کـمی آهـستـه ای شـتـربـانـان! ناقـههـا ذکر یـا حـسین بـه لب کـوههـا نـالـه مـیزنـنـد امشب نخلها خـم شدند و میگـویـنـد الـسـلام عــلـیـک یــا زیــنــب غم مخور ای فدای چشم ترت! هـیجـده محـرمـنـد دور سـرت کاش خورشید واژگـون میشد از تن کعـبه جان برون میشد کــاش از اشـک دیـدۀ حـجّـاج آب زمـزم تـمـام خـون مـیشد کـعـبـه سـاکـت مـبـاش واویـلا گــریـه کـن بـهـر لالــۀ لــیــلا ای سکینـه دگر چه غم داری؟ اشک از دیدگان مکـن جـاری که محوّل شده است بر عـباس مشـک سـقـایــی و عـلـمـداری بر سماعـش دو دست بـالا کن هر چه دانـی دعـا به سـقـا کن نالــه دیگــر بـهسـر نمـیگردد این شبِ غـم، سحـر نمیگردد این مسافر که دل به همره اوست مـیرود، لـیـک بـرنمـیگـردد عـالمـی گـشتـه محـو اجـلالش چـشم «میثم» بوَد به دنبـالـش
: امتیاز
|
خروج سیدالشهدا علیه السلام از مدینه
مـدیـنـه! امـامت کـجـا می رود؟ سـفـر کـرده سوی خـدا می رود دل شب، غـریـبـانـه تنها حسین نـهـان از هـمـه چشم ها می رود مـدیـنـه! چـه آرامـی و سـاکـتـی امـام غـریـبـت کـجــا مـی رود؟ مدینه ز عبـاس و اکـبـر بپـرس اگر می رود، شب چرا می رود؟ مـدیـنـه! تـمـاشا کـن این قـافـلـه چه عاشق سوی کربلا می رود اگـر جـان بـه بـزم بـلا می بـرد علی اصغرش را کجا می برد؟
: امتیاز
|
خروج سیدالشهدا علیه السلام از مدینه
کــاروانــی مــلازم غـم بـود که رجـب راهـی مُـحـرّم بود رانده می شـد امـام عـاشـورا گر چه خود مقتدای عالم بود گاه با مادرش وداعـی داشت گه وداعش به نزد خـاتـم بود بــاغ آلالــه هـا بـنـی هـاشــم با گـل فـاطـمـه چـه همدم بود فــاطـمـیـات گــرد زیـنـب ها زینب اما به غصه ملهـم بود با خـبـر بود زیـنـب از فـردا او به اسرار یـار مَـحـرم بود در نـگـاه بــرادرش می دیــد مقتلی پر ز خون فـراهـم بود شــد بــرای اســارت آمـــاده از همان لحظه قامتش خم بود مـحـمـلـم را بـبـنـد عـبــاســم آسمان بارشش چه نم نـم بود کودکان را به خود فرا میخواند یـاور رهــبــرش دمــادم بود مـحـور کـاروان شـد از اول دائـمــاً خـط او مــقـــدّم بــود هـیـبـتـی داشت آخـر کـارش حیف، عمر امامتـش کـم بود کـوفـه و شام تحت فـرمـانش اُسکتوا گفتنش چه محکم بود! آن شبـی که خـرابـه شد آبـاد گیـسـوان سه ساله در هم بود تا همه کـاروان به خـود آمـد دیـد پـلـک رقـیـه بر هـم بود آخـرین زخـم کـاروان وا شد گـریـه تنهـا دوای مـرهم بود
: امتیاز
|